بدترین اتفاق امسال
از بدترین اتفاق های امسال برای من مریضی!مامانم بود. اول خرداد با اصرار من مامانم رفت چکاپ از کل بدن. گفتم حالا که میخواد بره پیش برادرم چکاپ کامل بکنه. روزی که رفت سونو گفتن یه توده بزرگ حدود ۹ سانت تو لگنش هست . رفتیم پیش دکتر زنان گفت باید رحم در بیاد و پاتولوژی بشه و براش آزمایش سرطان شناسی نوشت . همه اینها در حالی بود که مامانم هیچ مشکل ظاهری یا غیرعادی نداشت
.همه جریان بیماری خالم که سرطان رحم بود و به لگنش زده بود و در آخر فوت شد جلو چشمم بود. یه هر دکتری صحبت میکردم میگفتن معلوم نیست خوش هست یا نه. با هزار مکافات یه وقت ام آر آی گرفتیم و مامانم یک ساعت و نیم زیر دستگاه ام آر آی بود . حدود دو هفته طول کشید تا ریپورت آم آر آی حاضر شد و من این مدت همش یه چشمم اشک بود و یه چشمم خون. همه جا عینک آفتابی استفاده میکردم تا کسی چشمام رو نبینه .
بدترین روزای زندگیم بود . تا اینکه دکتر سرور رو پیدا کردم و مامانم رو فرستادم پیشش. یک فرشته به تمام معنا....
اونم نظرش روی عمل بود و میگفت در حین عمل پاتولوژی انجام میشه که جوابش تا ۹۰ درصد درست هست اگر تومور بدخیم بود در حین عمل معاینه میشه که به کبد ، پانکراس نزده باشه. تمام اینا همه کابوس بودن. روزی که مامانم وقت عمل داشت از صبح بیمارستان بودم و کنارش.
شوهرم دخترم رو نگه داشت و من و زن داییم رفتیم بیمارستان. یادمه ساعت ۱۱ ظهر مامانم رو صدا زدن و لباساش رو عوض کردن و فرستادنش پشت در اتاق عمل
و ساعت ۱۲ ظهر ۱۸ خرداد مامانم عمل شد. بعد از دوساعت اومد ریکاوری. وقتی دکترش رو دیدم و با ترس ازش پرسیدم تومور خوش خیم بود یا بدخیم گفت خوش خیم بوده . اون موقع بود که معنی خوشبختی...سلامتی ...آرامش...رو با بندبند وجودم درک کردم
بعد از حدود دو ماه خودم رفتم پیش خانم دکتر سرور و بعد از چکاپ این عکس رو گرفتم که یادگاری بمونه برام