دخترک زیبای مندخترک زیبای من، تا این لحظه: 5 سال و 6 ماه و 14 روز سن داره

زن تنها و دخترک زیبا

بدترین اتفاق امسال

از بدترین اتفاق های امسال برای من مریضی!مامانم بود. اول خرداد با اصرار من مامانم رفت چکاپ از کل بدن. گفتم حالا که میخواد بره پیش برادرم چکاپ کامل بکنه. روزی که رفت سونو گفتن یه توده بزرگ حدود ۹ سانت تو لگنش هست . رفتیم پیش دکتر زنان گفت باید رحم در بیاد و پاتولوژی بشه و براش آزمایش سرطان شناسی نوشت . همه اینها در حالی بود که مامانم هیچ مشکل ظاهری یا غیرعادی نداشت .همه جریان بیماری خالم که سرطان رحم بود و به لگنش زده بود و در آخر فوت شد جلو چشمم بود. یه هر دکتری صحبت میکردم میگفتن معلوم نیست خوش هست یا نه. با هزار مکافات یه وقت ام آر آی گرفتیم و مامانم یک ساعت و نیم زیر دستگاه ام آر آی بود . حدود دو هفته طول کشید تا ریپورت آم آر آی حاضر شد...
14 مهر 1401

ایده

چندتا ایده پیدا کردم برای سرگرمی دخترکم ۱ . ماکارونی رو با چسب به کاغذ بچسبانیم و بعد رنگش کنیم ۲. براش گچ رنگی بخرم و بریم  تو تراس روی کاشی ها نقاشی کنیم ۳. کتاب برچسب دار براش بخرم  ۴ . بازی با اکلیل.  کاغذ، چسب و شیشه اکلیل را آماده کنید. با کودکتان طرحی روی کاغذ بکشید و آن را با چسب پر کنید. سپس روی چسب‌ها اکلیل بپاشید. کودکان عاشق زرق و برق این نقاشی‌ها می‌شوند. ...
14 مهر 1401

یک روز دیگر سپری شد

امروز با دخترکم رفتیم خوشگذرونی  دیروز وضعیت گوارشی دخترکم خوب نبود. امروز خدا رو شکر خوب شد و بعداز ظهر به هوای تعمیرگوشی من و شهربازی از خونه زدیم بیرون. دیدم خیابونا چقدر خلوته ‌..مغازه ها بسته ...نگاه به تقویم کردم دیدم امروز شهادت بوده که همه تعطیل کردن😐 رفتیم شهربازی دیدم خدا رو شکر باز هست و دخترم حسابی بازی کرد  بعدش رفتیم شام خوردیم تو همون شهربازی که یادم باشه دیگه هیچ وقت ازش ساندویچ نخرم چون داخلش مو بود🤢 کلا من اصلا از بیرون غذا نمیخرم و همیشه خودم درست میکنم جز روزایی که میریم شهربازی . و قسمت جذاب دیگه اینکه بعدش رفتیم پاساژ گردی و از اونجایی که من یه بیماری لاعلاج دارم که اونم لباس ...
13 مهر 1401

تنهایی

برای تو ، برای چشم هایت.... برای من ، برای دردهایم.. برای اینهمه تنهایی .... ای کاش خدا کاری کند... اینم دسته گل برادرم برای مامانم در لحظه دیدار بعد از ۸ سال ...   ...
12 مهر 1401

از دیروز بگم ....

دیروز رفتیم جشن مهر مهد کودک دخترم .خوب بود گروه خاله خورشید دعوت شده بودت و کلا مجلس رو شاد کردن  اینم دخترکم  دیروز همون موقعی که ما تو جشن بوديم مامانم هم رسید دالاس و پیش برادرم اینم عکس هواپیماش که تو فرودگاه بود برادر من مهندس تعمیر هواپیما هست و کارش تو فرودگاه فورت ورث هست و وقتی هواپیمای مامانم وارد فرودگاه شده ازش عکس گرفته و برای من فرستاده که به خاطر قطعی اینترنت و فیلتر واتس آپ من امروز صبح موفق به صحبت باهاشون شدم و عکساشون رو دیدم . مثلا امروز قرار بود برم ایکس بادی دخترکم حالش خوب نیست.  باید تو خونه بمونم!😐 ...
12 مهر 1401

عنوان به ذهنم نمیرسه!!

دیروز خیلی روز بدی بود. خیلی تنهایی گریه کردم . از سرنوشت که چرا خانواده سه نفری ما باید اینجوری از هم دور باشه. من اینجا ...برادرم اون طرف کره زمین تک و تنها و مامانم ما بین ما به قول خودش بین زمین و آسمون .ودخترم که همش احوال مامانم رو می پرسید و میگفت کی میاد . و برای تنهایی دخترکم که بعد از من و باباش کسی رو نداره . خلاصه حسابی گریه کردم. تا اینکه دخترکم اومد طرفم و تفنگ آبپاشش رو آورد و خواست باهاش بازی کنم ..نگاه تو چشمای زیبا و معصومش کردم و دیدم اگر من به خودم نرسم...اگر بیمار بشم اولین خیانت من به دخترکم هست در همین راستا امروز میرم و ایکس بادی ثبت نام میکنم که روزای فرد برم ایکس بادی. وزنم رو بیارم پایین.... امروز ساعت چهار و نی...
11 مهر 1401

قاب عکس خالی.

این قاب عکس برای من خیلی خاطره داره. در واقع قاب پروانه کارم بود. وکالت!!! وقتی پروانه وکالت گرفتم خیییلی خوشحال بودم . من تو استان نفر سوم بودم. خیلی پشتکار داشتم. خیلی ذوق داشتم ...خیلی برای موکلهام تلاش میکردم و یه برهه زمانی برام درامدش خوب بود ولی وقتی چشم باز کردم دیدم تو یه جامعه وحشی غرق شدم جامعه دروغ و دغل ..جامعه فریب و نیرنگ ....به تمام آدما بدبین بودم و شدم ...خسته شدم ..دیدم دیگه توان ندارم . تا اینکه دخترم به دنیا اومد و واقعا حالم از محیط دادگاه و اجرای احکام  بهم میخورد و کارم رو کم کردم جوری که دیگه صبحا که میخواستم برم دادگاه انگار میخواستن منو چوب بزنن. اونقدر از اون جامعه مزخرف که داخلش قاضی فاسد ...موک...
9 مهر 1401

دنیای کودکانه

محور فکر دختر من : ماندانا ( یکی از دوستاش که از مهد دخترم رفت) ، خاله آرزو ( اولین مربی مهد دخترم که اونم رفت) آویسا( دوست فعلی دخترم ) ، شهربازی ، اسباب بازی، پلیس‌، فایر (  به قول خودش به معنی آتش) ، فایر تراک ، پایلوت( خلبان) و دکتری که برای چکاپ دخترم رو میبرم امروز دخترم ازم خواست براش فایر تراک بکشم و هاوس که ازش فایر میاد( خونه ای براش بکشم که آتیش گرفته و ماشین آتشنشانی) خب منم براش اینو کشیدم و خیلی ذوق کرد  در حین نقاشی کردن براش دلم گرفت که چقدر معصومه. ‌‌چقدر تنهاست و چه دنیای قشنگی داره ...بیشتر تنهایی دخترم دلم رو سوزوند. من به خاطر وضع مملکت و یه سری مشکلات پزشکی دیگه بچه نمیخوام&...
8 مهر 1401